معمای حل نشدنی
اوایل سال جاری بود که دیدم همکاران یک نسخه از روزنامه جام جم را دست به دست می گردانند و این مطلب را که تصویرش را برایتان اسکن کرده ام به یکدیگر نشان می دهند و می خندند. ابتدا از خندیدن آنها تعجب کردم ولی خوب که دقت کردم دیدم بحث روی عنوان دکترای این آقاست. یکی می گفت اشتباه چاپی است. یکی دیگه می گفت: خبرنگار روزنامه خواسته یک حالی به طرف بده. دیگری می گفت نخیر این کاملاً حساب شده است و... دنباله ...
مدتی است که در شرکت ما اخبار نا خوش آیندی دهان به دهان می گردد که حسابی دارد حال ما را می گیرد و دل و دماغی برایمان باقی نگذاشته است. خلاصه کلام: شایعات از آن حکایت دارند که عن قریب مدیر عامل شرکت برق منطقه ای خوزستان از شرکت ما می رود. دیدید چه خاکی بر سرمان شد؟ آمد به سرم از آنچه می ترسیدم!! دیدید آخر حسودان بیکار ننشستند و ... 
من علی اکبر قلمی هستم. شصت و اندی سال سن دارم و از هنگام تولد تا کنون در اهواز ساکن هستم. در سازمان آب و برق خوزستان و شرکت برق منطقه ای خوزستان شاغل بوده ام و از تاریخ 25/12/88 بازنشسته شدم. در این وبلاگ پندارها و نگرش های خود را در باره هر آنچه که در پیرامون خود می بینم به خصوص در مورد محل کارم که بهترین ساعتها از بهترین سالهای زندگیم در آن به هدر رفت و همچنین سرگذشت تلخ و شیرینی را که از سر گذرانده ام می نویسم. منظورم از محل کار که گاهی از آن با نام سازمان و یا شرکت یاد می کنم هر دو شرکتی هستند که در آنها کار کرده ام. در این میان ممکن است از کسانی که در پیدایش این خاطرات نقشی داشته اند نام ببرم و ایرادی در این کار نمی بینم چرا که نقش آفرینی آنان بخشی از زندگی من بوده است. تلاش می کنم که همچون نیاکان خود که راستی را یگانه راه و دروغ را بلایی همسان دشمن و خشکسالی می دانستند، راستی را پاس بدارم تا کسی را آزرده نکنم و در این راه از ایزد پاک یاری می جویم.