بانکداری هرکی به هرکی 12/5/88
مثل اینکه این اواخر بد جوری جو گیر شده ام و پا توی کفش نظام بانکداری کشور کرده ام. تقصیر خودم نیست. چون به تازگی چیز هایی از این نظام دستگیرم شده و ذوق زده شده ام و از بس که این نظام خنده داره شروع کرده ام به کنجکاوی تا بیشتر لذت ببرم. فقط نگرانی من از اینه که مبادا از خنده روده بر بشم. اجازه بدید یک ماجرا که برای خودم اتفاق افتاده را برایتان بازگو کنم:
سالها بود که از اقتصاددانها می شنیدم که علت اینکه در مملکت ما خارجیها سرمایه گذاری نمی کنند اینه که به نظام اقتصادی ما اعتماد ندارند. من که چیزی حالیم نبود متوجه نمی شدم که اینها چی میگن. تا اینکه در هشتم اردیبهشت امسال به یکی از بانکها رفتم و پرسیدم نرخ سود سپرده 6 ماهه چند در صده؟ گفتند 16 درصد. من هم یک میلیون تومان پول بی زبان خودم را دادم و قرار شد که ماهانه سودش را به حسابم بریزند. بعد از چند ماه متوجه شدم که سودی که می ریزند کمتر از آن چیزی است که گفته بودند. به بانک مراجعه کردم تا ببینم جریان چیه. می دانید جریان چی بود؟ گفتند تا آن موقع که شما سپرده گذاری کردید نرخ سود سپرده 6 ماهه، 16 درصد بود ولی در اواخر اردیبهشت بخشنامه ای از بانک مرکزی آمد که از اول اردیبهشت نرخ سود این نوع سپرده باید 12 درصد محاسبه شود. حال کردید؟ بعد از اینکه سیستم بانکی کشور کلی قرار داد با مشتریان بسته می آیند و می گویند 4 درصد از نرخ سود را یک طرفه کم می کنیم و از تاریخی قبل از عقد قرارداد با شما اجرایش می کنیم تا ببینیم کدوم نفس کش میتونه حرفی بزنه!! کاری نمی شد کرد چون پول توی دست اونها بود و در دست ما جز یک برگ کاغذ چیزی نبود.
حالا فکرش را بکنید که وقتی اینها با یک میلیون تومان ناقابل من که هموطن و هم کیش آنها هستم این گونه عمل می کنند، انتظار داریم که این کفار اجنبی با چه اطمینانی میلیارد میلیارد سرمایه خودشون را به این سیستم اقتصادی وارد کنند؟
من علی اکبر قلمی هستم. شصت و اندی سال سن دارم و از هنگام تولد تا کنون در اهواز ساکن هستم. در سازمان آب و برق خوزستان و شرکت برق منطقه ای خوزستان شاغل بوده ام و از تاریخ 25/12/88 بازنشسته شدم. در این وبلاگ پندارها و نگرش های خود را در باره هر آنچه که در پیرامون خود می بینم به خصوص در مورد محل کارم که بهترین ساعتها از بهترین سالهای زندگیم در آن به هدر رفت و همچنین سرگذشت تلخ و شیرینی را که از سر گذرانده ام می نویسم. منظورم از محل کار که گاهی از آن با نام سازمان و یا شرکت یاد می کنم هر دو شرکتی هستند که در آنها کار کرده ام. در این میان ممکن است از کسانی که در پیدایش این خاطرات نقشی داشته اند نام ببرم و ایرادی در این کار نمی بینم چرا که نقش آفرینی آنان بخشی از زندگی من بوده است. تلاش می کنم که همچون نیاکان خود که راستی را یگانه راه و دروغ را بلایی همسان دشمن و خشکسالی می دانستند، راستی را پاس بدارم تا کسی را آزرده نکنم و در این راه از ایزد پاک یاری می جویم.