خودپرداز کتاب 22/12/89
مطلب زیر را دوستی از همکاران پیشین براین من فرستاد و به من پیشنهاد داد که آن را در وبلاگم بنویسم. پیشنهاد خوبی بود و من پذیرفتم. به امید آن که مورد پسند شما نیز قرار گیرد.
******************
هر چه به روزهای آغاز سال نو نزديك تر مي شويم، دستگاه هاي خودپرداز در سراسر ايران شلوغ تر مي شوند و اگر تا زمان تحويل سال موفق به برداشت پول از دستگاه خودپرداز نشويد، احتمالاً خودپردازي كه در روزهاي آغازین فروردين، پول داشته باشد تبديل به گنج كميابي مي شود كه يافتنش يك كفش آهنين مي خواهد. در 23 فوريه 2011 خبری در شبكه خبري چين منتشر شد كه جالب توجه بود. متن خبر در صفحه زير آمده است:
Book ATM A "24-hour self-service library" has appeared in the streets of Fuzhou City in East China's Fujian Province, making it possible to borrow
بله درست متوجه شديد. این خودپرداز برای پرداخت پول نيست. خودپرداز كتاب است كه در چين راه اندازي شده است. شايد روي دادن چنين اتفاقاتي در كشورهايي مثل چين و ژاپن كه سالهاست عملگرايي را پيشه کارهای خويش كرده اند، نادر و عجيب نباشد. اما فكري كه در پشت چنين حركتهاست، قابل تحسين است:
"اينكه شما مي توانيد علاوه بر ساعات کار اداري كتابخانه ها، در هر ساعتي كه به اطلاعات موردنظر و يا كتاب نياز پیدا کنید، بدون هيچ محدوديتي به كتاب دسترسي داشته باشيد."
این ایده مخصوصا براي شاغلين چيني كه بعضا ساعات فراواني از روز را در رابطه با امور كاري صرف مي كنند، عالي است. اگر نياز به اطلاعات و فرهنگ مطالعه و كتابخواني در چنين كشورهايي زياد باشد، جاي تعجب ندارد. چون زيرساخت هاي مورد نياز براي مديريت هر چه بهتر اطلاعات و رسيدن به جامعه آرماني با اطلاعاتي سهل الوصول تر فراهم است. هر چه كتاب بیشتر در دسترس باشد، امكان خواندن و مطالعه آن بيشتر می شود و متعاقب آن عادت به مطالعه بيشتر خواهد شد.
من علی اکبر قلمی هستم. شصت و اندی سال سن دارم و از هنگام تولد تا کنون در اهواز ساکن هستم. در سازمان آب و برق خوزستان و شرکت برق منطقه ای خوزستان شاغل بوده ام و از تاریخ 25/12/88 بازنشسته شدم. در این وبلاگ پندارها و نگرش های خود را در باره هر آنچه که در پیرامون خود می بینم به خصوص در مورد محل کارم که بهترین ساعتها از بهترین سالهای زندگیم در آن به هدر رفت و همچنین سرگذشت تلخ و شیرینی را که از سر گذرانده ام می نویسم. منظورم از محل کار که گاهی از آن با نام سازمان و یا شرکت یاد می کنم هر دو شرکتی هستند که در آنها کار کرده ام. در این میان ممکن است از کسانی که در پیدایش این خاطرات نقشی داشته اند نام ببرم و ایرادی در این کار نمی بینم چرا که نقش آفرینی آنان بخشی از زندگی من بوده است. تلاش می کنم که همچون نیاکان خود که راستی را یگانه راه و دروغ را بلایی همسان دشمن و خشکسالی می دانستند، راستی را پاس بدارم تا کسی را آزرده نکنم و در این راه از ایزد پاک یاری می جویم.