عدو شود سبب خیر ... 26/2/90
تقریباْ همه آنچه را که ما در اینترنت داریم از این عکس داریم!! این را در سال ۸۳ با یک تکنیک قدیمی عکاسی گرفتیم. نه قصد توهین به کسی را داشتیم و نه می خواستیم کسی را تحقیر کنیم. منظور فقط یک سرگرمی بود و بس. دلیلمان هم این است که به جز خودم کس دیگری در این عکس مشخص نیست و معلوم نیست کسانی که در زیر انگشتان من هستند، کیانند و کجایی اند. اما «اون» این عکس را بهانه کرد و با زبان بازی و مظلوم نمایی و تحریک دیگران پای مرا از «اینترانت» سازمان آب و برق خوزستان برید.
تا آن زمان من گزارشات مصّور برنامه های گروهمان را در صفحه «گالری عکس» در اینترانت سازمان منتشر می کردم. جالب است بدانید که صفحه «گالری عکس» به خاطر اننتشار عکسهای ما به آن سایت اضافه شد و پیش از آن وجود نداشت و عجبا که پر بیننده ترین بخش آن سایت شده بود. این همان چیزی بود که جناب «اون» را بر آشفته بود. «اون» امور ورزش وقت را متقاعد کرد که من با این کارم «دره نوردی های» او را که خودش آنها را «حماسه آفرینی» جلوه می داد، تحت الشّعاع قرار می دهد. بنابراین همین عکس را بهانه کرد و فرمود: با این عکس به اسطوره های کوهنوردی سازمان اهانت شده. باری مفتی نوردان سازمان کاسه کوزۀ مرا از اینترانت جمع کردند و بیرون انداختند به این امید که دیگر از من نشانی باقی نماند.
این رویداد باعث شد که من به فکر ایجاد یک وبسایت برای گروه زاگرس بیافتم. می گویند: "عدو شود سبب خیر، گر خدا خواهد." بحمدالله سایت ما ساخته شد و هم اینک تعداد بازدید های آن نزدیک به دویست هزار شده است. حالا دیگر «اون» را از همیشه ریزتر می بینم. "تا کور شود هر آنکه نتواند دید."
پی نوشت:
برای توضیح بیشتر در مورد «اون» اینجا را کلیک کنید.
من علی اکبر قلمی هستم. شصت و اندی سال سن دارم و از هنگام تولد تا کنون در اهواز ساکن هستم. در سازمان آب و برق خوزستان و شرکت برق منطقه ای خوزستان شاغل بوده ام و از تاریخ 25/12/88 بازنشسته شدم. در این وبلاگ پندارها و نگرش های خود را در باره هر آنچه که در پیرامون خود می بینم به خصوص در مورد محل کارم که بهترین ساعتها از بهترین سالهای زندگیم در آن به هدر رفت و همچنین سرگذشت تلخ و شیرینی را که از سر گذرانده ام می نویسم. منظورم از محل کار که گاهی از آن با نام سازمان و یا شرکت یاد می کنم هر دو شرکتی هستند که در آنها کار کرده ام. در این میان ممکن است از کسانی که در پیدایش این خاطرات نقشی داشته اند نام ببرم و ایرادی در این کار نمی بینم چرا که نقش آفرینی آنان بخشی از زندگی من بوده است. تلاش می کنم که همچون نیاکان خود که راستی را یگانه راه و دروغ را بلایی همسان دشمن و خشکسالی می دانستند، راستی را پاس بدارم تا کسی را آزرده نکنم و در این راه از ایزد پاک یاری می جویم.