حق «نه» گفتن 1/3/90
فکر می کنم که «دامنیک استراس کان» را همه بشناسید. همان شخصیت فرانسوی که تا دو سه هفته پیش رئیس بانک جهانی بود و حالا به اتهام اقدام به تجاوز به یک خانم بازداشت شده است. شاید برخوردی به این شکل با چنین مسئله ای آن هم در آمریکا، برای ما ایرانها عجیب به نظر برسد چون سالیان سال است که در ذهن ما اینطور القا شده که در اروپا و آمریکا بی بند و باری است و شرم و حیا وجود ندارد و در یک کلام «هر کی به هر کی» است. به یاد دارم که سالها پیش یکی از همشهریان ما برای انجام یک مأموریت اداری به آلمان رفته یود و با این طرز تفکری که ذکر کردم با یکی از خدمه هتل کاری شبیه به کار «استراس کان» کرده بود و او نیز با اتهام هایی همچون آزار جنسی و آدم ربایی و ... روبرو شده بود. در آن زمان نیز همه از برخورد آلمانیها با او شگفت زده شده بودند.!!
مشکل ما این است که وقتی می بینیم در آنجا روابط میان دختر و پسر محدودیت های اینجا را ندارد، فکر می کنیم که این هرزگی و فحشا است که جریان دارد. در حالی که این روابط هنگامی برقرار می شود که رضایت طرفین برقرار باشد. ولی اگر یکی از طرفین بگوید «نه»، دیگری به خود اجازه نمی دهد که مزاحمتی برای او ایجاد کند. در آنجا دختران حق دارند که بگویند «نه» و اگر کسی بخواهد این حق آنها را خدشه دار کند، با او آن کنند که با «استراس کان» کردند. ولی در میان ما دد منشانی هستند که وقتی از طرف مقابلشان این «نه» را می شنوند به خود اجازه می دهند که سماجت کنند، زورگویی کنند و یا تا حد اسید پاشی به سر و صورت طرف پیش روند و در یک لحظه بینایی و زیبایی و امید به زندگانی را از دختر بی گناهی بگیرند که پرونده یک نمونه از این کارها هم اینک در جریان است.
همه ما در پیرامون خود بارها و بارها شاهد بوده ایم که عده ای گستاخ با سماجت و بی شرمی و حتی با خشونت در صدد جلب دختر یا زنی بر می آیند. برای مثال بگویم که بنده به اتفاق همسرم روزی شاهد بودیم که پسری در تلاش بود که دختر جوانی را به زور سوار ماشینش کند که وقتی ما رسیدیم فرار کرد. حال و روز دخترک به جوجه گنجشک لرزانی می مانست که در در دست کودکی بازیگوش اسیر شده باشد. متأسفانه نمونه های دیگری از این دست را شاهد بوده ام که نوشتن آنها در این گفتار نمی گنجد. از حق نمی گذرم و نمی گویم که با متجاوزین برخوردی نمی شود. البته در صورتی که مشاهده شوند، دستگیر می شوند. ولی آیا با آنان برخوردی در خور جرمشان صورت می گیرد؟ فکر نمی کنید که جرم آنان بسیار سنگین تر از جرم «استراس کان» است؟
به امید روزی که در جامعه ما نیز حق «نه» گفتن برای زنان محترم شمرده شود و با کسانی که به این حق تجاوز می کنند، برخوردی قاطعانه و مناسب صورت گیرد.
من علی اکبر قلمی هستم. شصت و اندی سال سن دارم و از هنگام تولد تا کنون در اهواز ساکن هستم. در سازمان آب و برق خوزستان و شرکت برق منطقه ای خوزستان شاغل بوده ام و از تاریخ 25/12/88 بازنشسته شدم. در این وبلاگ پندارها و نگرش های خود را در باره هر آنچه که در پیرامون خود می بینم به خصوص در مورد محل کارم که بهترین ساعتها از بهترین سالهای زندگیم در آن به هدر رفت و همچنین سرگذشت تلخ و شیرینی را که از سر گذرانده ام می نویسم. منظورم از محل کار که گاهی از آن با نام سازمان و یا شرکت یاد می کنم هر دو شرکتی هستند که در آنها کار کرده ام. در این میان ممکن است از کسانی که در پیدایش این خاطرات نقشی داشته اند نام ببرم و ایرادی در این کار نمی بینم چرا که نقش آفرینی آنان بخشی از زندگی من بوده است. تلاش می کنم که همچون نیاکان خود که راستی را یگانه راه و دروغ را بلایی همسان دشمن و خشکسالی می دانستند، راستی را پاس بدارم تا کسی را آزرده نکنم و در این راه از ایزد پاک یاری می جویم.