یادی از یک راه متروکه
هنگام بازگشت از سفری که به چلگرد داشتم، به یاد بخشی از جاده اهواز به چهارمحال (در فاصله بین دهدز تا چغاخور) افتادم که به دلیل آبگیری سد کارون 4 و تغییر مسیر جاده، نزدیک به سه سال است که متروکه شده. این مسیر، راهی پر پیچ و خم و با گردنه های پر شمار است و آبگیری سد باعث شد که راه از مسیر جدید و بهتری بگذرد و مسافران نفس راحتی بکشند. با این همه احساس کردم که دلم هوای دیدن ناغان، دوپلان و گل شور را کرده و از همه مهمتر می خواستم ببینم که دریاچه پشت سد چه جاهایی را در خود بلعیده است.
به دلایلی که گفتم به راه افتادم و این مسیر تقریباً متروکه را طی کردم. تنها ساکنین شهر ها و روستا های مسیر بودند که در این راه در رفت و آمد یودند. رستورانهای شلوغ بین راه تعطیل شده بود و از ترافیک و هیاهوی سابق خبری نبود. پس از پشت سر گذاشتن شهر هایی که نام بردم، به ارتفاعات مشرف به دریاچه رسیدم. جا به جا ایستادم و محو تماشا شدم. جاده پیچ می خورد و پایین می رفت و به دریاچه نزدیکتر می شد. تا جایی که دیگر در دل دریاچه فرو می رفت و به بن بست می رسید. در آن نزدیکی پلی بر روی دریاچه در دست ساخت است که این جاده را در نزدیکی سد به جاده جدید وصل می کند و با ساخته شدن آن، این راه از بن بست بیرون می آید. از آنجا باید برمی گشتم و خودم را به راه جدید می رساندم تا به لردگان بروم. این کار با شناختی که از راههای منطقه داشتم، کار سختی نبود و انجامش دادم. در این مسیر عکسهایی نیز گرفته ام که چند تایی از آنها را در زیر می بینید.
منظره ای از دریاچه سد کارون ۴
منظره دیگری از دریاچه سد کارون ۴
پل در دست ساخت بر روی دریاچه سد که جاده های قدیم و جدید را به هم وصل می کند
منظره ای از اطراف روستای دورک شاهپوری (دورک اناری)
منظره ای از اطراف روستای سرخون
منظره ای از رودخانه و پل «ارمند»
من علی اکبر قلمی هستم. شصت و اندی سال سن دارم و از هنگام تولد تا کنون در اهواز ساکن هستم. در سازمان آب و برق خوزستان و شرکت برق منطقه ای خوزستان شاغل بوده ام و از تاریخ 25/12/88 بازنشسته شدم. در این وبلاگ پندارها و نگرش های خود را در باره هر آنچه که در پیرامون خود می بینم به خصوص در مورد محل کارم که بهترین ساعتها از بهترین سالهای زندگیم در آن به هدر رفت و همچنین سرگذشت تلخ و شیرینی را که از سر گذرانده ام می نویسم. منظورم از محل کار که گاهی از آن با نام سازمان و یا شرکت یاد می کنم هر دو شرکتی هستند که در آنها کار کرده ام. در این میان ممکن است از کسانی که در پیدایش این خاطرات نقشی داشته اند نام ببرم و ایرادی در این کار نمی بینم چرا که نقش آفرینی آنان بخشی از زندگی من بوده است. تلاش می کنم که همچون نیاکان خود که راستی را یگانه راه و دروغ را بلایی همسان دشمن و خشکسالی می دانستند، راستی را پاس بدارم تا کسی را آزرده نکنم و در این راه از ایزد پاک یاری می جویم.