آقای خورسند یاد بگیر
یک ماه پیش شخصی از شرکت توزیع نیروی برق اهواز به من تلفن زد و ضمن تشکر از من به خاطر پیشنهاداتی که در جهت بهبود امور در آن شرکت داده بودم، به من اعلام کرد که از سوی «نظام پذیرش و بررسی پیشنهاد ها» به منظور قدردانی از من، یک لوح تقدیر و هدیه ای در نظر گرفته شده است. هم تعجب کردم و هم خوشحال شدم. خوشحالی من طبیعی بود زیرا می دیدم که نظرات من می تواند مورد توجه یک شرکت بزرگ قرار گیرد ولی تعجب من از این بود که چرا باید بین این شرکت و شرکتی که من در آن خدمت می کردم این اندازه تفاوت باشد؟ چرا باید در شرکت توزیع برق اهواز که روزگاری زیرمجموعه شرکت برق منطقه ای خوزستان بود این اندازه روشن بینی و وسعت نظر حاکم باشد و در شرکت ما این اندازه بد اندیشی و تنگ نظری؟
کارکنان دولت می دانند که «نظام پذیرش و بررسی پیشنهادها» که در ادارات دولتی تشکیل شده چگونه عمل می کند. این نظام به منظور تشویق کارکنان به مشارکت در تصمیم گیری ها، به ازای هر پیشنهادی که داده می شود یک پاداش نقدی در نظر می گیرد و آن را بررسی می کند. در صورت تأیید پیشنهاد پاداشی دیگر داده می شود و امتیازی نیز در پرونده پرسنلی او ثبت می شود. و در نهایت اگر آن پیشنهاد به مرحله اجرا برسد، پاداش و امتیازی بیشتر برایش در نظر گرفته می شود. اما در شرکت ما از این مکانیزم نیز مانند سایر موارد به عنوان ابزاری در جهت اعمال حبّ و بغض استفاده می شود. در ادامه به یک مثال از اعمال «بغض» و در مثالی دیگر به موردی از اعمال «حبّ» اشاره می کنم.
در آخرین سالهای خدمتم پیشنهادی به نظام پیشنهادهای شرکت داده بودم که پس از بررسی مورد تأیید قرار گرفت و برای اجرا به واحد های مربوطه نیز ارجاع شد و همه این رویداد ها به صورت کتبی به من اعلام شد ولی در هیچکدام از این مراحل نه از پاداش خبری شد و نه از امتیاز. از قضا من در آن هنگام پیگیر ارتقاء رتبه بودم و شدیداً به آن امتیاز نیاز داشتم ولی از آنجایی که من همچون بسیاری از همکاران دیگر مورد «بغض» معاونت منابع انسانی آقای کامران خورسند بودم، این چنین مورد بی مهری قرار گرفتم.
در همان سالها در میان مدیران شرکت شخصی به نام (ع - ح) وجود داشت که جامه مدیریت به تن او زار می زد. تقریباً هیچکدام از معیار های مدیریت در او صادق نبود و از این رو شرایط کافی برای برخورداری از بعضی امتیاز ها که به مدیران می دهند را نداشت.اما از آنجایی که این شخص مورد توجّه جناب خورسند قرار داشت مشمول «حبّ» ایشان شد و به پرسنل زیر مجموعه خود تکلیف کرد که یک پیشنهاد ترگل ورگل مورد تأیید قرار گرفته و به مرحله اجرا رسیده برای او بسازند و امتیاز مربوطه را به او اعطا کنند تا او بتواند سری در بین سرهای مدیران در آورد.
این گونه است که در شرکت برق منطقه ای خوزستان نظام پذیرش و بررسی پیشنهاد ها به ابزاری در جهت اعمال «حبّ» و «بغض» تبدیل می شود.
من علی اکبر قلمی هستم. شصت و اندی سال سن دارم و از هنگام تولد تا کنون در اهواز ساکن هستم. در سازمان آب و برق خوزستان و شرکت برق منطقه ای خوزستان شاغل بوده ام و از تاریخ 25/12/88 بازنشسته شدم. در این وبلاگ پندارها و نگرش های خود را در باره هر آنچه که در پیرامون خود می بینم به خصوص در مورد محل کارم که بهترین ساعتها از بهترین سالهای زندگیم در آن به هدر رفت و همچنین سرگذشت تلخ و شیرینی را که از سر گذرانده ام می نویسم. منظورم از محل کار که گاهی از آن با نام سازمان و یا شرکت یاد می کنم هر دو شرکتی هستند که در آنها کار کرده ام. در این میان ممکن است از کسانی که در پیدایش این خاطرات نقشی داشته اند نام ببرم و ایرادی در این کار نمی بینم چرا که نقش آفرینی آنان بخشی از زندگی من بوده است. تلاش می کنم که همچون نیاکان خود که راستی را یگانه راه و دروغ را بلایی همسان دشمن و خشکسالی می دانستند، راستی را پاس بدارم تا کسی را آزرده نکنم و در این راه از ایزد پاک یاری می جویم.